English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (8316 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
taille U شکل وساخت مجسمه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
statuesque U شبیه مجسمه سبک مجسمه
cadam U فرایند بکارگیری سیستمهای کامپیوتری به عنوان وسائلی در کاربردهای طراحی وساخت Computer anufacturing
sculptor work U مجسمه
statues U مجسمه
statue U مجسمه
images U مجسمه
image U مجسمه
image U مجسمه
footpath U پایه مجسمه
statuettes U مجسمه کوچک
sculptures U مجسمه سازی
footpaths U پایه مجسمه
mannequin U مجسمه چوبی
mannequins U مجسمه چوبی
statuary U مجسمه سای
acropodium U پایهء مجسمه
entablement U سکوی مجسمه
antique statue U مجسمه عتیقه
sculpturesque U شبیه مجسمه
statue of liberty U مجسمه ازادی
sculpture U مجسمه سازی
plaster of Paris U گچ مجسمه سازی
images U مجسمه شکل
image U مجسمه شکل
statuette U مجسمه کوچک
imagery U شکل و مجسمه
sphinxes U مجسمه ابوالهول
sphinx مجسمه ابوالهول
sculptors U مجسمه ساز حجار
caryatid U ستونی که مجسمه زن باشد
entablement U صفحه زیر مجسمه
sculptor U مجسمه ساز حجار
banderol U [نوار تزئینی مجسمه]
plastic U پلاستیک مجسمه سازی
insculp U مجسمه سازی کردن
muscling U در پیکرنگاری و مجسمه سازی
pedestal U پایه مجسمه شالوده
sculptress U مجسمه ساز حجار
pedestals U پایه مجسمه شالوده
socle U پایه ستون یا مجسمه
figurin U مجسمه سفالین رنگی
idol U خدای دروغی مجسمه
bust U مجسمه نیم تنه
busted U مجسمه نیم تنه
busting U مجسمه نیم تنه
waxworks U مجسمه سازی ازموم
busts U مجسمه نیم تنه
waxwork U مجسمه سازی ازموم
plinths U ازاره پایه مجسمه
plinth U ازاره پایه مجسمه
figurines U مجسمه سفالین رنگی
figurine U مجسمه سفالین رنگی
foliate mask U صورت مجسمه انسان
banderole U [نوار تزئینی مجسمه]
telamon U ستونی که مجسمه مرد باشد
statuesque U خوش هیکل مجسمه وار
sculpturesque U ساخته شده بشکل مجسمه
busted U مجسمه نیم تنه بالاتنه
pedestal U پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
statuary U مجسمه ساز هیکل تراشی
busts U مجسمه نیم تنه بالاتنه
pedestals U پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
busting U مجسمه نیم تنه بالاتنه
bust U مجسمه نیم تنه بالاتنه
caster for pedestal U چرخ پایه [میز یا مجسمه یا چراغ]
paris doll U مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
Make sure the statuette doesnt topple over . U هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
the statue was well niched U مجسمه خوب در دیوارجا داده شده بود
cynocephalus U [مجسمه حیوانی با بدن میمون و سری شبیه سگ]
acroter U انتهای پایهء مجسمه کنگرههای زینتی عمارات
corpe U [برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
acrolith U [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
acrolithus U [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
Liberty U [مجسمه زن نماد آزادی که توسط هنرمندان فرانسوی ساخته شد.]
figure head مجسمه ای که بر دماغه کشتی نصب میکنند [رئیس پوشالی]
corp U [برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
criosphinx U ابوالهول [مجسمه ابوالهول در مصر باستان]
imagery U مجسمه سازی شبیه سازی
abbazzo U مدل ساختمان مدل مجسمه
half length U تصویر نیم تنه مجسمه نیم تنه
Recent search history Forum search
1statue
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com